- برندهای موفق به جای ادعا و سر دادن شعارهایی درباره تفاوت و تمایز، محصول یا خدمت متفاوت عرضه می‌کنند.
- مرتبط بودن پیشنهادات برند با نیازهای مخاطب و نحوه ارائه آن‌ها، اهمیت بیشتری در مقابل منحصر به فرد بودن دارد.
- پیام و استراتژی برندها باید ساده باشند تا مخاطبان بتوانند بدون ابهام و نیاز به تحلیل‌های طولانی آن را درک کنند.
- عملکرد اجرایی قوی اهمیت بسیار بالاتری نسبت به تدوین یک استراتژی بی‌نقص و اجرایی نشدن تمام بخش‌های آن دارد.
- یکپارچه بودن درون سازمان و ادراک صحیح کارکنان از استراتژی برندینگ، سبب می‌شود بتوانید تصویری شفاف و یکپارچه از برند را به دنیای بیرون سازمان انعکاس دهید.
پیش از این در مقالات مختلف به طور مفصل درباره برند و نقش برندینگ در موفقیت کسب و کار، و همچنین عناصر متفاوت مرتبط با برند مانند هویت برند، اشتباهات در برندینگ، انواع برندینگ و… صحبت کرده‌ایم.
برند مفهومی فراتر از لوگو یا نشان تجاری ثبت شده بر سردر شرکت‌ها یا روی محصولات آن‌هاست. برند مجموعه‌ایست یکپارچه، از احساسات، درک و تجربه مشتری در رابطه با محصول یا خدمت شما. برندینگ یا برندسازی، فرآیندی است که به شکل‌گیری برند می‌انجامد.
در این مقاله شما را با ۵ خصوصیت مهم استراتژی برندهای موفق آشنا می‌کنیم. با در نظر گرفتن این ویژگی‌ها، که بر اساس تجربه سازمان‌ها به دست آمده و ممکن است در کمتر منابعی به صورت یک‌جا از آن‌ها نام برده شود، می‌توانید موفقیت استراتژی برندینگ خود را تا حد زیادی تضمین کنید.
1. ارائه محصول یا خدمت متفاوت به جای پیام متفاوت
در بسیاری از موارد ارائه یک محصول یا خدمت متفاوت، برای موفقیت یک برند کافیست. این موضوع معمولا در رابطه با برندهایی مطرح می‌شود که محصولاتشان به سختی از هم قابل تشخیص هستند. تجربه نشان داده است که تدوین یک استراتژی موفق برندینگ، هنگامی که محصول‌تان از محصولات مشابه رقبا متمایز و باکیفیت‌تر است، به مراتب آسان‌تر است. مادامی که محصول یا خدمتی مشابه به بازار عرضه می‌کنید، استفاده از کلمات و شعارهای تبلغاتی متفاوت و در حقیقت ادعای تمایز، اثربخشی چندانی نخواهد داشت.
در صورتی که هسته اصلی فعالیت یا محصول شما متمایز نیست، تلاش کنید تا با لانچ محصولات جدید و خلاقانه، در راستای رشد گام بردارید. حتی ممکن است در این مسیر به ریبرندینگ، توسعه برند یا در سطح گسترده به اعمال تغییراتی در معماری برند خود نیاز پیدا کنید
2. مرتبط بودن به جای منحصربهفرد بودن
بدون شک بارها در تمام منابع به این موضوع اشاره شده که پیشنهادات و محصولات برندها و همچنین استراتژی برندینگ آن‌ها باید منحصربهفرد باشند. از این رو، بسیاری از برندها صرفا برای اینکه بی همتا یا یونیک باشند، راه منحصربهفرد بودن را پیش می‌گیرند. اما درست همین موضوع می‌تواند به نقطه شروع یک چالش بزرگ تبدیل شود. نکته مهم این است که مرتبط بودن (Relevance) پیشنهادات برند و نحوه ارائه آن‌ها به مخاطبان، اهمیت بیشتری در مقابل منحصر به فرد بودن دارد. انتخاب مارکت نیچ‌های خاص‌تر و کوچکتر از سوی برندها، کاری غیر معمول نیست، اما آنچه بیشتر اهمیت دارد، این است که پیام برند و محصول شما چه نیازی از مشتری بر طرف می‌کند؛ حتی اگر رقبای بسیار کمی محصول یا خدمتی مشابه با شما ارائه کنند.
برند Amazon مثال خوبی در این زمینه است. وعده آمازون برای تحویل سریع طیف وسیعی از محصولات در پایین‌ترین قیمت، چندان منحصربهفرد نیست، اما تا حد بسیار زیادی با نیاز مشتریانش مرتبط (relevant) است.
3. سادگی به جای پیچیدگی
حتی ممکن است بسیاری از متخصصان برندینگ، با مقداری بررسی و عمیق شدن در برندهای نوظهور یا برندهای بازطراحی شده، نتوانند درک کنند که صاحبان برند دقیقا چه چیزی در ذهن خود داشته‌اند، یا این برند چه پیامی دارد؟ بدون شک تصویر چنین برندهایی در ذهن مخاطبان عام پیچیده‌تر جلوه می‌کند.
بهترین برندها و استراتژی آن‌ها باید در چند کلمه خلاصه شوند؛ برندهایی که به یک برند بوک ۱۰۰ صفحه‌ای برای شرح و تفهیم استراتژی خود دارند، از سوی بیشتر مخاطبان‌شان درک نمی‌شوند.
استفاده از شعارهای پیچیده یا نامرتبط در کمپین‌های تبلیغاتی، می‌تواند به ایجاد ابهام و پیچیده کردن پیام برندها دامن بزند.
4. عملکرد اجرایی قوی به جای عمل نکردن به یک استراتژی بی‌نقص
موفق‌ترین برندهای دنیا، که اغلب ارزشمندترین برندها نیز هستند، در یک موضوع اشتراک دارند. آن‌ها استراتژی‌های کسب و کار خود را تا حد ممکن بی‌نقص تدوین کرده، به بهترین شکل آن را اجرا می‌کنند و در بخش خدمات مشتریان و یافتن راه‌حل‌های بهتر برای بازاریابی، قوی ظاهر می‌شوند. این در حالیست که بسیاری از برندها، با وجود اختصاص زمان زیاد برای تدوین استراتژی، زمان و نیروی لازم را برای پیاده‌سازی و اجرای دقیق آن صرف نمی‌کنند.
برای مثال، استراتژی برند Apple، ساختن دنیایی بهتر برای مردم از طریق تکنولوژی و دیزاین است. بسیاری از شرکت‌ها ممکن است ادعایی مشابه با Apple داشته باشند، اما هیچ کدام از آن‌ها مانند این کمپانی آن را اجرایی نکرده‌اند.
5. اولویت دادن به برندینگ داخلی پیش از پذیرش برند توسط مشتریان
در مقالات قبلی به موضوع برندینگ داخلی یا Internal Branding پرداخته‌ایم. در صورتی که کارکنان یک سازمان هیچ ادراکی نسبت به برند نداشته باشند، تصویر مبهمی از برند در ذهن‌شان حک شده باشد یا مخالف استراتژی برندینگ شما باشند، چگونه می‌توان انتظار داشت پیام برند بدون نقص به گوش مخاطب رسیده و برندتان از سوی آن‌ها پذیرفته شود؟
ایجاد تصویر ذهنی واضح و یکپارچه در داخل سازمان، با استفاده از مشارکت افراد مرتبط و استفاده از بازخوردهای سازنده کارکنان، باعث می‌شود بتوانید از طریق ارائه محصولات و ارتباطات بازاریابی خود، تصویری شفاف و یکپارچه از برند را به دنیای بیرون سازمان انعکاس دهید.
در صورت نیاز به مشاوره و تدوین استراتژی برندینگ کسب و کار خود می‌توانید از خدمات آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان بهره‌مند شوید.
